عشق و دیوانگی
 
روانشناسی کودکان استثنایی دانشگاه سمنان
 
 

                                     

بنام خداوند قادر متعال

                            

درزمانهاي بسيار قديم، وقتي هنوزپاي بشر به زمين نرسيده بود، فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شدند خسته تر وكسل تر از هميشه. ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت: بياييد يك بازي بكنيم مثلا " قايم باشك..."
همه از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا" فرياد زد : من چشم ميگذارم. و از آنجايي كه هيچ كس نمي خواست دنبال ديوانگي بگردد، همه قبول كردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
ديوانگي جلوي درختي رفت و چشمهايش را بست و شروع كرد به شمردن: يك ... دو ... سه ... همه رفتند تا جايي پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آويزان كرد
خيانت داخل انبوهي از زباله ها پنهان شد
اصالت در ميان ابرها مخفي شد هوس به مركز زمين رفت
دروغ گفت به زير سنگ ميروم ولي به ته دريا رفت
طمع در كيسه اي كه خودش دوخته بود مخفي شد.
و ديوانگي مشغول شمردن بود: هفتادونه ... هشتاد ... هشتادويك ... و همه پنهان شده بودند بجز عشق كه همواره مردد بود و نمي توانست تصميم بگيرد و جاي تعجب هم نيست چون همه مي دانيم پنهان كردن عشق مشكل است.
در همين حال ديوانگي به پايان شمارش رسيد. نود و پنج ... نود و شش ... نود و هفت ... هنگامي كه ديوانگي به صد رسيد عشق پريد و در بين يك بوته گل رز پنهان شد. ديوانگي فرياد زد : " دارم ميام، دارم ميام..."
اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود زيرا تنبلي ، تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود. لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود . دروغ در ته درياچه و هوس در مركز زمين يكي يكي همه را پيدا كرد. بجز عشق. او از يافتن عشق نااميد شده بود . حسادت ، در گوشهايش زمزمه كرد : تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او پشت بوته گل رز است.
ديوانگي شاخه چنگك مانندي را از درخت كند و با شدت و هيجان آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي متوقف شد. عشق از پشت بوته بيرون آمد. با دستهايش صورت خود را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون ميزد. شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بود. او نميتوانست جايي را ببيند. او كورشده بود.
ديوانگي گفت : من چه كردم، چگونه ميتوانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد : تو نميتواني مرا درمان كني اما اگر ميخواهي كاري بكني راهنماي من شو. و اينگونه شد كه از آن روز به بعد ...
عشق كور شد و ديوانگي همواره همراه اوست


نظرات شما عزیزان:

SEPIDEH
ساعت12:25---14 تير 1391
kamelan ghabol nadaram ke eshgh hamrah ba divanegie /

من من
ساعت1:59---14 تير 1391
عشق دیوانگی محضه. . . ‏!‏

sepideh
ساعت21:19---13 تير 1391
jalebi bod va ziadi takhayoli ..mamnon az shoma
پاسخ:قبول دارم تخیلی بود اما توام با این واقعیت که عشق جدای از دیوانگی نیس و اگر غیر از این بود دوست داشتن بود نه چیز دیگه ای.ممنون از نظرت.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 1:48 :: توسط : مسعود شکارو

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان روانشناسی کودکان دانشگاه سمنان و آدرس s.psychology90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 145
بازدید کل : 49450
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 184
تعداد آنلاین : 1